خستهام.
خسته از زیر پای خودم بودن.
از دیگران گله ندارم، حتی از خودم شکوه نمیکنم. فقط خستهام کمی.
از تکرار ِ نگاه ِ خودم به زیر ِ پایِ خودم. رد نمیشوم از خودم حتی که به خودم برسم. دائم میروم و برمیگردم گاهی به بهانهی مرور و گاهی به سودایِ عبور.
عمر آدم کم است. از عمرم کمی رفته و کمی مانده شاید. چه دور مانده ام از جایی که دوستش دارم. و این غربت و پابستهگی حالم را گرفته کرده.
چشمم باز شده اما غبارهای رفته در چشمم اشکم را درآورده و خون به چشمانم انداخته. میترسم از شبیه شدن به در راه ماندهها و بیراه رفتهها و گمشدهها.
اما هنوز نمردهام و میتوانم بمیرم باز. اما دلم زندگی کردن میخواهد. خستهام اما در جواب چه میخواهم هنوز تمام توانم را جمع میکنم و میگویم زندگی. لبخندِ خستهام را رو میکنم که بگویم دوستت دارم ای دوستی.
بیشترم کن.
این که هستم خیلی کم است خیلی.
ندارم که جز تو . تورا که صدا میزنم با این عمق از درماندگی .
تو بگو من همان نامردی هستم که به وقت بلا صدایت میزند .
این حرفها به تو نمیآمد و نمیآید.
دستم را نگیری شرمندگی خالی دستم را می سوزاند طوری که حتی خاکستری برای باد هم نمیماند.
بگیر دستم را بگیر که جان دراز کردنش را هم جز به قدر این لغت ندارم .
دوستت دارم و تنها امیدم تویی.
بعد از مدتها دوباره sky از آلبوم تقدیم به خدا از رضا تاجبخش را گذاشتم روی تکرار.
چهار سال گدشت از تحریم این آهنگ. پست قبلی را پاک کردم . دوستش نداشتم.
چقدر بد که گلایه کردم از بیخوانندهگی. چقدر بد که هنوز یاد نگرفتهام برای خودم بنویسم. چقدر بد که یادم میرود نوشتن برای من وسیلهی یافتن خودم است نه چیز دیگری . نه هیچ چیز دیگری!
هنوز لابلای نتهای این قطعه خاطرات زندگی مشترکم قلبم را به درد میآورد. هنوز میتواند دلم را گرفته کند. هنوز ، هنوز است.
شاید اشتباه است دوباره شنیدنش. شاید دوباره روی تکرار گذاشتنش اشتباه است. اما انگار نوعی مبارزه و تمرین است.
نوعی تمرین برای پذیرش گذشته. که آن گذشته گذشتهی من است . انتخاب من است و بود . بود و است.
کوه ِ نکردههای واجب عظیمتر می شود و کردههای بیربط عظیمتر. و من خستهتر و کوچکتر میشوم.
ازپاافتادهتر و سوختهتر.
حالا با قلبی که درد میکند اینها را مینویسم و برای خودم طلب بازگشت و عافیت میکنم. من به خودم خیلی احتیاج دارم . خیلی بیش از هرچیز دیگری.
کاش کمی میتوانستم و بتوانم خودم را یاری کنم.
سرم از کلمات و قلبم از همهچیز درد میکند. حالم شبیه حال کسیست که به رابطهای خیانت کرده که عاشق طرفش است و احساس گناه و ناتوانی از اعتراف و جبران گذشته دارد فرسوده اش میکند .
من به خودم خیانت کردهام.
من سالها و بارها و بارها به خودم خیانت کردهام. اما اگر من مرا نبخشد کجا را دارم بروم.
بمیرم برای اینهمه بیپناهی ِ خودم.
بمیرم.
درباره این سایت